داستان فیلم درباره تصادفی است که در جاده شمال اتفاق می افتد. زن و مردی به نام نسرین و کوروش بر اثر تصادف به کما می روند و سپس خانواده هایشان متوجه می شوند این زن و مرد بدون آن که نسبتی داشته باشند در ماشین بوده اند. هم نسرین و هم کوروش متاهل هستند و پس از تصادف همسرانشان می فهمند که به آن ها خیانت شده.
نامزد نسرین، سعید با بازی پژمان بازغی و لیلی همسر کوروش با هنرنمایی آزاده زارعی در بیمارستان با یکدیگر ملاقات می کنند و بین شان رابطه ای عاطفی شکل می گیرد. آن ها تصمیم می گیرند به دلیل خیانتی که بهشان شده، با یکدیگر از شرکای زندگی شان انتقام بگیرند. در ادامه کوروش که در کما رفته بود می میرد و نسرین به هوش می آید و سعید در کشمکش قرار می گیرد که نسرین را ببخشد یا نبخشد.
آنتوان چخوف داستان نویس معروف روسی جمله معروفی دارد که می گوید: «اگر در فصل اول تفنگی را نشان دادید باید در فصل های بعدی شلیک کند». در فیلمنامه بیشتر از داستان و رمان باید تمامی عناصر در خدمت پیرنگ داستانی باشند. در فیلم هایلایت شخصیت هایی هستند که بود و نبودشان فرقی ندارد، برادر شوهر لیلی، کیوان با بازی سام قریبیان و خواهر لیلی، الهه حصاری اگر در فیلم نبودند هم خللی در فیلمنامه رخ نمی داد. می شد اصلا بازیگران مطرحی برای این شخصیت های مکمل که در حد یک تیپ باقی می مانند به کار گرفته نشوند. شخصیت های مکمل در فیلمنامه برای کمک به شخصیت اصلی ساخته و پرداخته می شوند اما در فیلم هایلایت چنین نقشی نداشتند.
داستان فیلم هایلایت سطحی و کلیشه بدون اندکی غافل گیری همراه با نواقص علی و معلولی متعدد است. رابطه عاطفی لیلی و سعید به درستی پرداخته نمی شود، ما در فیلم فقط می بینیم از مکانی به مکان دیگر می روند و مخاطب اندکی حس نمی کند که این دو رابطه عاطفی با یکدیگر دارند. شاید بهتر متوجه شویم که سعید سیگار یا ماشینش را بیشتر از لیلی دوست دارد. از همان ابتدا داستان قابل حدس است.>