بعد از دیدن فیلم «خداحافظی طولانی» فیلم آخر فرزاد موتمن، تصویر مردی خسته که در مسیر ریل راه آهن دور و دورتر می شود، در ذهن برجای می ماند. کارگری که با یک نگاه به چهره شکسته اش می توان تصور کرد زندگی اش دستخوش چه رنجهایی بوده است. مردی که تا چشم بر هم زده خودش را چهل-پنجاه ساله دیده و چیزی برایش به جا نمانده مگر عشق آتشینی که هنوز در خیال آن غوطه ور است. این در واقع خود داستان نیست و تنها حس و حالی است که بعد از تماشای آن برجا می ماند.
خداحافظی طولانی - که به نقل از خود موتمن یک عشق کارگری را به تصویر می کشد - را می توان از چند منظر متفاوت مورد بررسی قرار داد.
پوستر فیلم قبل از هر چیز پیش فرضی را به مخاطب می دهد که به شدت یادآور فیلم های قدیمی است. غیر از اینکه همیشه نوستالژی خوشایند است، انتخاب این نوع طراحی در این روزهای سینمای ایران ایده جالبی است که ممکن است بینندگان خاص این جور فیلم ها را هم به داخل سالن ها بکشاند، به امید آنکه دوباره طعم فیلم های آن دوره را تجربه کنند. نشان دادن در هم تنیدگی چهره کاراکتر اصلی به وسیله چین و چروک های صورت در این پوستر نکته ا یست که طراح پوستر به خوبی از پس آن برآمده است و کاملا در خدمت داستان فیلم است.
اما در مورد انتخاب این نوع خاص از داستان گویی که سعی دارد
پر رمز و راز باشد و با آرامی و آهستگی تماشاگر را با خود همراه کند تا جایی که بیننده یکه بخورد و با خود بگوید: عه چه جالب! این شیوه وقتی موفق عمل می کند که نویسنده چند قدم جلوتر از مخاطب باشد اما در «خداحافظی طولانی» دست داستان خیلی زود برای بیننده رو می شود، به دلیل اینکه خالق اثر بیشتر سعی در مخفی کردن اطلاعات دارد نه پیچیده کردن داستان.
>