Close
Search History
      Film Man ( Me )

      Film Man ( Me )

      74 % (109)
      Recommended for
      Directed by: Soheil Beiraghi
      01:23:17 - 2015 - Subtitled - HD

      Stars

      loader

      ... See more

      Cast

      loader

      ... See more

      Reviews

      فیلمنامه فیلم «من» شخصیت محور است. یک شخصیت محوری به نام آذر در تقابل با اطرافیانش قرار گرفته و در یک موقیعت کلیدی گرفتار شده است. او به زندگی پرخطرش عادت دارد و به خاطر خطری که پذیرفته از دیگران پول می گیرد. آدم خودش است و رییس ندارد اما از طرف اشخاصی که تا انتها هم هویت شان مشخص نمی شود تحت نظارت است. یک راپورتچی دارد (که نقش اش را مانی حقیقی بازی کرده است) که برایش اطلاعاتی در مورد مشتریان می ­آورد و در قبالش مبلغی پول دریافت می ­کند. تمام این موارد زندگی نرمال آذر را تشکیل می­ دهند که در عین خاص و منحصر به فرد بودن، برای خودِ شخصیت پیش پا افتاده است. اما اضافه شدن یک صدای مرموز و غریبه که اطلاعاتی خلاف راپورتچی به آذر می ­دهد تعلیقی در داستان ایجاد می­ کند که قرار است به زودی خطری شخصیت را تهدید کند.
      از نظر کارگردانی فیلم «من» بسیار دقیق، هوشمندانه و نوآورانه است. جوان های سینمای ایران تلاش دارند تا سینمای شخصی خودشان را به تصویر بکشند و جسارتشان در انتخاب فرم مورد نظر و تسلطشان بر اجرای فرم نتایج بسیار دلچسبی داده است. همانطور که گفته شد فیلمنامه حول شخصیت محوری، آذر، می گردد. فیلمساز هم با انتخاب درستش در تمام مدت فیلم زاویه دید داستان و روایت را با آذر همراه کرده است. انتخاب لنز تله و استفاده از بک گراندهای دقیق با استفاده از رنگ های سرد همچون آبی علاوه بر آنکه فضای کلی اثر را تحت شعاع قرار داده باعث شده شخصیت با استفاده از تکنیک عمق میدان کم که در دیافراگم های باز اتفاق می افتد از محیط اطرافش جدا شود و به عنوان یک شخصیت محوری در مسیر داستان دیده شود.

      «من» در داستان به دل شهر می زند و آدمهای مختلفی را مقابل راه آذر قرار می دهد که هرکدامشان قرار است نماینده ای از معضلات اجتماعی جامعه خویش باشند؛ مشکلاتی نظیر سربازی، خواننده زیرزمینی و غیره. اما عدم پرداخت و توجه به این شخصیت های فرعی باعث شده تا آنها بیشتر شبیه یک تیپ و یا یک "غر سینمایی" باشند. مشکلات اجتماعی در «من» به شکل صورت مسئله مطرح می شود اما عمق و مفهومی پیدا نمی کند تا دقایقی بعد، یک معضل اجتماعی جدید جایگزین آن شود و مورد قبلی به حال خود رها شود. این روند تا پایان داستان پابرجا می ماند.
      به نظر می رسد سهیل بیرقی در اولین تجربه کارگردانی خود دوست داشته تا اثری تماماً انتقادی – اجتماعی را روانه سینما کند و به معضلات روز جامعه نیز بپردازد اما به مانند بسیاری از فیلمسازان اجتماعی، از این نکته غافل بوده که برای ساخت یک اثر اجتماعی نیاز به کسب اطلاعات فراوان از دنیای بزهکاران و پرداخت سینمایی آن در قالب یک قصه هست. بیرقی انبوهی از این مشکلات را مقابل دوربین آورده، دقایقی از فیلم را به بگو مگوهای آذر با این خلافکاران اختصاص داده و در نهایت نیز هیچ دستاوردی از مطرح کردن این موارد کسب نمی کند. فیلم که به پایان می رسد کمتر کسی می تواند لحظات تاثیرگذاری از داستان را در ذهن خود بسپارد چراکه سوژه ها بصورت خام روایت می شوند و به همان شکل هم به پایان می رسند.